: تا هیجده سالگی دندونام به همین ردیفی بود که می بینی ... ای خدا، افسوس ... : یه دوره یادمه خیلی خجالتی بودم، بعدش یاد گرفتم که باید بخورم تا خورده نشم!! : ایتس می، وقتی مهمون اومده خونمون و من با بچهﯼ دو سالهﯼ مهمون تو اتاق تنهام! : زود این شکلی میشم. استادِ خرابکاری هنگام عصبانیتم ... بی خیال، بگذریم از این. : کسانی هستند که وقتی می بینمشون و صحبت می کنم باهاشون، اینجوری عشق متشعشع میشه از قلبم! در واقع من دختر بسیار مهربون و دراماتیکی! هستم، منتها نمیدونم چرا غیر از پدر مادرم، خواهر برادرام، صبا و پونزده شونزده نفر از دوستام، هیشکی دیگه قدر منو نمیدونه!! : ترک کردم این عمل شنیع رو، اما مزه اش هنوز زیر دندونامه! : من یه نوشابه خور قهارم! : بعد از جریان عصبانی شدن و خرابکاری، اینجوری می زنم تو سر خودم! اما صد افسوس که پل های پشت سرم رو در هم شکستم و ایضاً دل ها رو! ... خوب میدونم که آدمی گاهی لیاقت بخشیده شدن رو نداره ... : این منم، طبق معمول چرخ دنیا به کامم نچرخیده و فشار خونم افتاده رو هفت و نیم! : پول خوشبختی نمیاره، اما خب بی پولی حتماً بدبختی میاره. خودم به کنار، اما فکر نمی کنم هیچ وقت بتونم بچهﯼ هفت ساله ام رو مجاب کنم که با یه بسته مداد رنگی شیش رنگه میشه به همون قشنگی نقاشی کشید که با بستهﯼ شصت و خورده ای رنگه! (واقعاً میشه؟) با این همه سعی می کنم برای پول زندگی نکنم، و به خاطر یک مشت دلار! اینجوری برق نیفته تو چشام. : زاده نشده از مادر اون کسی که آبجیتو به این روز انداخته باشه! راستیتش چرا دروغ؟ آره شده، اما الان دیگه حوصله ام نمیاد حرف بزنم در موردش ... خاطرات بد از خاطرها پاک میشن و زخم ها التیام پیدا می کنند ... و دوباره زخم می خورند البته! ... : نرفتم قاطی مرغا هنوز! ولی خب این شتریه که دیر یا زود در خونهﯼ هر کس و ناکسی! می خوابه. البته در جریان باش که به این زودی ها تن به ازدواج مزدواج نمیدم من! ... نه دیگه عزیزم اصرار نکن ... ای بابا گیر نده دیگه، میگم که آمادگی شو ندارم ... وای که از دست تو، باشه حالا که اینقد اظهار علاقه! می کنی فردا با خونواده تشریف بیارین صرفاً جهت آشنایی بیشتر! ... میگما، حالا که داری میای عجالتاً شناسنامه ات رو هم همراه داشته باش، شاید بعدش خواستیم بریم جایی با هم!! البته من سر حرفم هستما، هنوز می خوام درس بخونم، خودت که بهتر میدونی من چقدر علاقه مند هستم به تحصیل!! : این که منم. اگه گفتی اون چیه تو دستمه؟... کارنامه است؟ نه کارنامه نیست... قبض برق؟ نه اشتباه حدس زدی ... چی؟ نامهﯼ عاشقانه؟ اوه نه! آخه کی ممکنه واسه من نامهﯼ عاشقانه بنویسه؟! بذار خودم بگم؛ این سند یه آپارتمان سی متریه ... سالها بعد به زودی ...